مجموعه داستان عاشقانه
مجموعه داستان عاشقانه ملکه خیال
قیمت نسخه دانلودی کتاب: 2500 تومان
با هم بخشی از مجموعه داستان کوتاه و عاشقانه ملکه خیال را می خوانیم:
آنقدر بی تاب تو بودم و تو آنقدر بی اعتنا به من بودی که قلبی برایم نماند تا درد بگیرد؛ همهاش شکسته، خورد شده ریخته در دفتر خاطراتی که به عشق تو پُر میشد. هر شب با خودم عهد می بستم که فراموشت کنم و روز بعد عشق تو عهدم را به دست فراموشی میسپرد. چه لحظه ی شگفت آوری بود وقتی در جستجوی سنگینی نگاهم به پنجرهی اتاقم میرسیدی و اخمی تحویلم می دادی و می رفتی اما در خیالم ساعتها همانجا در کوچه می ایستادی و با لبخند به حرفهایم گوش می دادی. دنیای خیال را دوست داشتم؛ همه اش بوی تو را می داد. دوست داشتم ساعتها به تماشای خانه ای که در آن زندگی می کردی بنشینم و به تو فکر کنم و به کابوس هایی که بوی جدایی می دادند اهمیت ندهم. خیالت راحت باشد به هیچ کابوسی اجازه نمی دهم رویاهایم را تحریف کند؛ تو همیشه ملکه خیالم خواهی بود.
دلتنگت که می شوم به عشق مان لعنت می فرستم که ما را از هم دور کرد. ایکاش آنقدر دیوانه نمی شدم که به عشقم اعتراف کنم و تو با آن چهره ی گرفته و عبوس قلبم را نمی شکستی. از بی اعتناییت خسته شدم اما از عشقت دست نمیکشم و به روی خودم نمی آورم که عشق تازه ات کمر رویاهایم را شکسته است. چرا باید به روی خودم بیاورم که رویاهایم به من خیانت کرده اند؟
دو هفته از آن اعتراف دردناک می گذرد و می دانم از در پشتی خانه رفت و آمد می کنی که نگاهت به پنجره ی اتاقم نیوفتد. با اینکه دو هفته به ماه رسید و نیامدی هنوز به امید دیدنت سر ساعت، پشت پنجرهی اتاقم منتظرت هستم. این چهارمین جمعه است که منتظرم تا در خانه باز شود و تو با لبخند وارد سرزمین رویاهایم شوی. در باز شد اما نگاهت رو به زن و مرد مسن دم در بود و لبخندت برای مرد جوانی که دسته گلی را به سمتت گرفته بود. پنجره را در سکوت بستم و با خود عهد کردم دیگر هیچوقت به عشق دیدنت ویلچرم را به سمت پنجره هل ندهم.
کافه غروب زده
فرصتی برای از دست دادن
قلبم را پشت چراغ راهنمایی جا گذاشتم
عشق آنلاین
همسایه
دومینوی خوشبختی
صندوقچهی عشق
مدال غرور
ملکه خیال
خاطرات تو
پیرمرد عجیب و غریب
آرزوی همیشگی
یک احساس منطقی
رویایی که مال من نبود
ماه عسل در کوه بهشت
تنهایی